جدول جو
جدول جو

معنی آرامش جو - جستجوی لغت در جدول جو

آرامش جو(خَ تَ دَ / دِ)
آرامش جوی. آنکه طالب آرامش است. آرامش خواه. آرامش طلب
لغت نامه دهخدا
آرامش جو
آرامش جویانکه طالب آرامش است، آرامش طلب
تصویری از آرامش جو
تصویر آرامش جو
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از آرام جو
تصویر آرام جو
آرامش جو، آرامش خواه، آشتی خواه، صلح طلب، برای مثال یکی پهلوان خواستی نام جوی / خردمند و بیدار و آرام جوی (فردوسی - ۶/۲۱۸)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از آسایش جو
تصویر آسایش جو
آسایش طلب، آسایش خواه، آنکه آسایش می خواهد، آنکه دربند تن آسایی است
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از آرام جا
تصویر آرام جا
جای آرمیدن، جای آسایش، برای مثال پرستش کنم پیش یزدان به پای / نبیند مرا کس به آرام جای (فردوسی۲ - ۱۵۷۵)
فرهنگ فارسی عمید
(خو / خوَ / خُ نَنْ دَ / دِ)
آسایش جوی. آنکه آسایش طلبد. آنکه فراغت و کاهلی دوست گیرد
لغت نامه دهخدا
(فُ کَ دَ / دِ)
مخفف رامش جوینده. آنکه طالب خوشی و شادی است. بمجاز، خوش گذران. عشرب طلب. شادی جوی. طرب جوی، آرامش طلب. آرامش جوی. استراحت طلب. آرامش خواه. مقابل آشوب طلب
لغت نامه دهخدا
تصویری از آسایش جو
تصویر آسایش جو
آنکه آسایش طلبد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آرامجو
تصویر آرامجو
صلح طلب مصلح آشتی خواه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آرامش جان
تصویر آرامش جان
لحن بیست و سوم از الحان باربدی، آرامش جهان، رامش جهان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از رامش جو
تصویر رامش جو
آرامش طلب
فرهنگ واژه فارسی سره
آسایش خواه، آسایش طلب، تن آسان، راحت طلب، عافیت طلب
متضاد: عافیت سوز، مخاطره جو
فرهنگ واژه مترادف متضاد